افراسیاب

سؤالی از برادران اهل سنت (14)

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ

ابتدا به همه برادران مسلمانم اعم از شیعه و سنی سلام می کنم و برای همه آرزوی توفیق و تندرستی دارم.

آنگونه که از اعتقادات برادران اهل سنت شنیده ام ایشان معتقدند پیامبر اسلام جانشینی برای خود تعیین نفرموده اند. از طرف دیگر وقتی به تاریخ رجوع می کنم می بینم خلیفه اول ابوبکر  عمر خلیفه ثانی را برای جانشینی بعد از خود معرفی کرده اند. این مسأله سبب شد تا سؤالی در ذهنم شکل گرفته و از این دریچه به دنبال یافتن پاسخی برای آن باشم.

قطعاً اقدام خلیفه اول در تعیین جانشین برای خویش یا در راستای عمل به کتاب خدا، یا تمسک به سنت پیامبر و یا به اعتبار حکم عقل بوده است.

حال اگر خلیفه اول در تعیین جانشین به کتاب خدا عمل کرده است پس چرا پیامبر به کتاب خدا عمل نکرده و جانشین تعیین نفرموده است؟!

اگر تعیین جانشین تمسک به سنت پیامبر باشد که این در تضاد با اعتقادات شماست.

و اگر معرفی جانشین حکمی عقلی است آیا پیامبر سزاوارتر به انجام حکم عقل نبوده اند؟!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۱۳
حامد افراسیاب

نظرات  (۱۲)

با توجه به آیه اولی الامر و حدیث جابر فک کنم همه چیز گویا باشه که جانشین برحق پیامبر چه کسی بود
آیه اولی لامر:
ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امرتان را اطاعت کنید. و اگر درباره چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این برای شما بهتر و از نظر عاقبت نیکوتر است. (نساء 59)
حدیث جابر:
جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اسلام پرسید: «یا رسول‌الله، ما خدا و رسول او را شناخته‌ایم، لازم است اولواالامر را نیز بشناسیم.» پیامبر اسلام پاسخ داد:

ای جابر، آنان جانشینان من و امامان بعد از من اند. نخستین آنان علی ابن ابیطالب است و سپس به ترتیب: حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین، محمد بن علی، که در تورات به "باقر" معروف است و تو در هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان. پس از محمد بن علی نیز به ترتیب، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش می‌باشد که هم‌نام (محمد) و هم‌کنیه من (ابوالقاسم) است. اوست که از نظر مردم پنهان می‌شود و غیبت او طولانی می‌گردد تا آن جا که فقط افرادی که ایمان راسخ دارند، بر عقیدهٔ به او باقی می‌مانند.
جالبه برخی منابع اهل سنت هم حق بودن امامت علی رو قبول دارند اما بازهم حقیقت انکار می شه....

به نام خداوند بخشنده مهربان

با سلام خدمت استاد گرانقدرم

در روزهای هفته وحدت سوالی را مطرح نمودید که ممکن است از نگاه خیلی ها به مثابه پاشیدن نمک بر زخم این امت فرو رفته در باتلاق تفرقه تلقی گردد.

ولی امید آن دارم که به پاسخ این حقیر که از عقاید برادران سنی تان میباشد با نگاهی عاری از تعصب و توام با انصاف توجه فرمایید و اگر احساس نمودید که در لا به لای مطالب ، سخن موهنی را گفته ام یا به زبان تندی مقصود خویش بیان نموده ام این امر را به بی تجربگی بنده قلمداد نموده و بدانید که من هم مسلمان هستم و تمام مسلمانان را برادر خود می دانم هرچند که بسیار از خوی مسلمانی فاصله گرفته ایم.

پاسخ:

سلام بر برادر عزیز و بزرگوارم

خدا رو شکر میکنم که توفیق نصیبم شد تا با عزیزی که همانند شما در نهایت متانت و ادب باب سخن گشوده است آشنا  شوم.

من هم احساسی همانند شما دارم و براستی برادران اهل سنت را برادر خود می دانم و از تندروهای هر دو جناح چه شیعه چه سنی که حکم به تکفیر یا شرک هم میدهند تبری میجویم. قطعاً حاصل دشمنی و کینه بین برادران سنی و شیعه میوه ای شوم خواهد بود که تنها سفره کافرین و مشرکین واقعی را رنگین خواهد کرد. کما اینکه متأسفانه امروز به دلیل دور شدن بسیاری از ما از خوی مسلمانی سفره نامسلمانان بسیار رنگین است.

و اما بعد، در این مطلب از وبلاگ، بنده چند سؤال مطرح کردم تا بابی برای تفکر بیشتر باشد انشا الله. کمترین نیتی برای ایجاد تفرقه و نمک پاشی نداشته و ندارم. و اگر ناخواسته چنین ذهنیتی ایجاد کرده ام انشا الله با یاری خدواند متعال و در کنار برادر عزیزی مانند شما جبران مافات کرده و در راه برادری بیشتر و محکمتر گام بر خواهیم داشت. چرا که اختلاف عقاید در هر خانواده ای محتمل است اما دشمنی و کینه توزی هرگز، هرگز و هرگز.

فبشر عباد@ الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب@

پس بندگانم را مژده باد. همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.

 

قبل از پاسخ دادن به سوالتان بگذارید مقدمه ای را بگویم.

می گویید خلیفه بایستی از سوی خدا تعیین شود نه از سوی مردم . دلیل این سخن چیست؟

در کجای کتاب اسلام که قرآن باشد چنین گفته ای هست ؟

مگر نه اینکه پس از رحلت نبی مکرم، یاران او که سران مسلمانان شمرده میشدند  فراهم نشسته نخست به ابوبکر و پس از مرگ او با عمر و سپس به عثمان و پس از کشته شدن او ، علی را به خلافت برگزیدند آیا مگر این رفتار، خود دلیل روشنی بر بی پایی آن سخن نمیباشد؟..

کسانی که در هنگام ناتوانی اسلام، پاکدلانه به آن گرویده و در راه پیشرفت آن گزندها دیده و جنگ ها کرده بودند، چه باورکردنیست که همان که پاکمرد زمین وفات یافت، همه چیز را کنار گذاشته و به دلخواه و هوس یکی را خلیفه گردانند؟

آخر چگونه می توان باور کرد که پیغمبر علی را خلیفه گرداند و یارانش آن را نشنیده گیرند و به دور ابوبکر جمع شوند؟! پس چرا با دیگر دستورهای پیغمبر چنین نکردند؟

آیا دلبستگی آنان به پیغمبر و دستورهای او کمتر از ما می بوده؟!

و یا اینکه مگر همگی از دین برگشته بودند(بجز چند تن)؟

چه بوده که همگی به یکباره از دین برگشته بودند؟

بالفرض که ابوبکر و عمر خلافت میخواستند و به آن هوس از دین رو گردانیده اند ، دیگران را چه سودی داشته؟

پاسخ:

برادر عزیزم دوباره سلام. در مورد حکومت و خلافت در قرآن، ابتدا به آیه 247 از سوره بقره اشاره میکنم. انشا الله اگر نیاز بود به آیات دیگری هم ارجاع خواهم داد:

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی‏ مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ

ترجمه: و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند ، با اینکه ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم ، وسعت بخشیده است. خداوند ، ملکش را به هر کس بخواهد می بخشد و احسان خداوند وسیع است (و از لیاقت افراد برای منصب ها) آگاه است.

در این آیه می بینید که نظر مردم با نظر خداوند در تعیین زمامدار متفاوت است. اما خداوند در این آیه تعیین زمامدار را تنها به انتخاب خویش مختص کرده است نه به انتخاب مردم.

و اما در مورد نکته بعدی. همانطور که میدانیم بعد از پیامبر مردم در مکتب ابوبکر، عمر، عثمان، علی و معاویه تربیت یافتند که برادران اهل سنت همگی را صالح میدانند. حال سؤال من این است چطور در روزگاری که کمتر از پنجاه سال از ارتحال پیامبر عظیم الشأن میگذشت و امت پیامبر نیز در این پنجاه سال تحت حکومت صالحین زندگی کرده بودند همین امت نوه پیامبر و اهل بیت و اصحابش را به آن طرز فجیع در حادثه کربلا کشتند. به راستی قابل باور نیست در کمتر از پنجاه سال بعد از پیامبر امتش با اهل بیتش و با تنها ذریه اش این سان وحشیانه رفتار کنند. همانگونه که قابل باور نیست که بعد از ارتحال پیامبر عده ای بر خلاف قول شریفش علی را کنار گذاشته باشند. باور کردن هر کدام از این دو دشوار است و به نظر من باور کردن قتل نوه رسول الله با آن وضع فجیع بسیار دشوارتر است. اما آیا به صرف دشوار بودن باور میتوان حادثه کربلا را انکار کرد؟

در نامه شش نهج البلاغه امام علی در زمان خلافت خود به معاویه چنین می نویسد:

«آن گروهی که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده بودند به من دست دادند و کسی را نرسیدی که نپذیرد و گردن نگذارد ، برگزیدن خلیفه مهاجران و انصار راست، اینان هر کس را برگزیده امام نامیدند خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود.»

همانطور که میبینید امام علی می گوید:« مردم به من دست دادند همانطور که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده بودند». وهیچ نمی نویسد :« خدا مرا برگزیده بود» یا «پیامبر آگاهی داده بود». بلکه به صراحت میگوید :« برگزیدن خلیفه مهاجران وانصار راست که هرکه را برگزیده، امام نامیدند خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود.»

پاسخ:

دوباره سلام برادر عزیزم. امام علی بسته به شرایط و اشخاص با شیوه های مختلف با مخالفین حکومت خود احتجاج کردند که نمونه هایی از آنها نیز در نهج البلاغه موجود است که انشا الله در زمان مقتضی به آنها اشاره خواهم کرد. در این نامه هم گویی به معاویه که زیر بار هیچ منطقی نمیرفت ریشه خود معاویه را گوشزد میکنند. ایشان به معاویه اشاره میکنند که تو را عثمان نصب کرده است و عثمان نیز به زعم توی معاویه با بیعت مردم خلیفه شده است. حال من علی نیز با بیعت همان مردم خلیفه شده ام و تو را عزل میکنم چرا نمی پذیری؟ در واقع به این طریق حضرت با منطق خود معاویه مشروعیت معاویه را زیر سؤال برده اند نه اینکه منطق خود را اقامه کرده باشند. برای دانستن نظر امام علی در مورد خلافت می توانید به عنوان نمونه خطبه سوم نهج البلاغه را مطالعه نمایید.

اما اینکه می پرسید چرا رسول الله جانشین تعیین نکرد ولی ابوبکر جانشین تعیین کرد؟

باید بگویم که مقایسه رسول خدا  با ابوبکر که یک انسان عادی است مقایسه صحیحی نمی باشد.

منتخب ابوبکر را مردم حق دارند او را کنار بگذارند یا ابقایش کنند، سخنش حجت نیست می توانند روی حرفش حرف بزنند اشتباه کرد به او تذکر می دهند. اما اگر خلیفه را رسول انتخاب می کرد آیا مردم می توانستند روی حرفش حرف بزنند یا اشتباهش را متذکر شوند؟

بدیهی است که اگر خلیفه منتخب رسول می بود همانند رسول واجب الاطاعه می بود و کسی حق برکناری او را نداشت.

شاید بگویید چه اشکالی دارد که واجب الاطاعه باشد؟

اشکال درینست که او معصوم نیست و ممکن است اشتباه کند و مردم خواهند گفت خطای او حق است زیرا او منتخب رسول الله است وهیچکس نمی تواند به منتخب رسول الله بگوید تو خطا کردی .

به همین دلیل رسول الله برای خود جانشینی تعیین نکردند بعبارت دیگر در دیدگاه اهل سنت خداوند و پیامبر(ص) برای اینکه ماهیت قدسی به سیاست نداده باشند جانشینی تعیین نکردند که مبادا تا روز قیامت به همین بهانه(و با قدرت شگفت انگیز دین) عده ای بخواهند سوار احساسات مذهبی مردم شده و هر ساز مخالفی را در نطفه خفه کنند.

پاسخ:

سلام برادر عزیزم. در زمان حیات پیامبر اعظم اداره حکومت و سیاست بر عهده شخص ایشان بود. سیاست جامعه اسلامی از طریق آیات وحی تعیین میشد و از این طریق سیاست ماهیتی الهی و قدسی می یافت. آیا پیامبر در رأس امور حکومت و سیاست نبودند؟ آیا سیاست و حکومت پیامبر را قدسی و الهی نمی دانید؟ از نظر مسلمانان تمام جنبه های حیات رسول اعظم قدسی و برگرفته از تعالیم الهی است و چه شیعه و چه سنی عمل به سنت رسول الله را بلا استثناء واجب می دانند.

حال چه میشود که سیاست قدسی زمان پیامبر به یکباره بعد از وفات ایشان باید تغییر ماهیت داده و غیر قدسی شود؟

شما میفرمایید پیامبر جانشین تعیین نفرمودند تا عده ای به نام مذهب ساز مخالف را خفه نکنند. حال اگر فرض کنیم که اتفاقاتی که بعد از پیامبر رخ داد در راستای تدبیر پیامبر بوده است پس چرا به نام اسلام این همه از دین سوء استفاده شد؟ چرا یزید تنها بعد از پنجاه سال نوه پیامبر را کشت، مدینه را به خاک و خون کشید و به خانه کعبه حمله کرد و در عین حال خود را خلیفه مسلمین و امیرالمؤمنین هم میدانست؟ آیا برد تدبیر پیامبر نه تا روز قیامت بلکه پنجاه سال هم نبوده است؟

برعکس ما معتقدیم علت سوء استفاده های بیشمار از دین بعد از پیامبر، عدم اجرای تدبیر ایشان بوده است که اگر تدبیر ایشان اجرا میشد هیچگاه چنین فجایعی در عالم اسلام به نام دین رخ نمیداد.

پس مسلمانان با رجوع به قرآن (شورا) برای خود امیر(اولی الامری منکم) برگزیدند زیرا خداوند دینش را کامل کرده بود و حالا وقت آن رسیده بود که این امت جوان خود روی پایش بایستد. .( اطیعواالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم)

«خداوند در قرآن قبل از نام خود و رسولش اطیعوا آورده ولی قبل از اولی الامر نیاورده که خود دلیلیست براینکه امیر معصوم نبوده و کسیست که از سوی خود مردم تعیین میشود»

البته برادران شیعه ما هم در عمل روش ما را تقلید کرده و خودشان رهبر انتخاب می کنند.(دموکراسی یا بعبارت دیگر جمهوری اسلامی)

در انتها توجه به این نکته هم شاید بد نباشد که بدانیم ابوبکر نیز به درخواست سران مسلمانان که خواسته بودند کسی را به جانشینی خود برگزیند عمر را پیشنهاد کرد و این شورای مسلمانان بودند که وی را پذیرفته با وی بیعت نمودند.

والسلام ..

پاسخ:

سلام برادر عزیزم.         اطیعواالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم

خداوند در این آیه قبل از الله و رسول اطیعوا آورده اما قبل از اولی الامر، اطیعوا نیاورده است و آن را با یک "و" به الرسول عطف کرده است تا معلوم شود اطاعت از رسول و اولی الامر از سنخ هم و با اطاعت از خدا متفاوت است. چرا که رسول امتیاز اطاعت شدن را از خدا وام گرفته (واجب الاطاعه بالغیر) اما اطاعت شدن خداوند مختص ذات اوست (واجب الاطاعه بالذات). پس نیامدن اطیعوا قبل از اولی الامر برای عطف اطاعت از اولی الامر به اطاعت از رسول صورت گرفته است تا مشخص شود در تمام اموری که از رسول اطاعت میشود باید از اولی الامر نیز اطاعت شود (پس اولی الامر باید معصوم باشد).

حال بیایید به زعم شما فرض کنیم در این آیه اولی الامر در لازم الاطاعه شدن به رسول عطف نشده است. با توجه به اینکه اطیعوا پیش از اولی الامر هم نیامده است لذا اولی الامر کلمه ای زائد خواهد شد که هیچ تکلیفی برای آن مشخص نشده است و نعوذ بالله بیهوده و بدون تکلیف در این آیه زائد است که نه عطف به اطاعت از رسول است و نه اطاعت جداگانه ای برایش فرض شده است.. معاذ الله ربی.

یا اینکه فرض کنیم اولی الامر اصلاً مفعولی برای اطیعوا نبوده و عبارت "اولی الامر منکم" عبارتی جدا از قبل آن است. یعنی این عبارت جمله ای اسمیه است که تنها می گوید "اولی الامر از شماست". همانطور که از ادبیات عرب واقف هستید در اینصورت این عبارت باید به صورت "اولو الامر منکم" گفته میشد و به جای "ی" که به مفعول بودن اولی برای اطیعوا اشاره دارد باید "و" میگرفت که به مبتدا بودن آن برای "منکم" اشاره دارد در صورتیکه که می بینید اینگونه نیست.

و اما جمهوری اسلامی یا دموکراسی تنها چاره ای است برای زمانی که امام اولی الامر در غیبت هستند. همانطور که میدانید در زمان حضور ائمه در جامعه (از امام علی تا امام حسن عسگری)، جمعیت شیعه همواره ایشان را لازم الاطاعه و اولی الامر دانسته و هیچکس از شیعیان به غیر از ایشان رجوع نداشته و سخن از جمهوری یا دموکراسی نبوده است. کما اینکه بعد از ظهور حضرت حجت نیز شیعیان به ایشان اقتدا کرده و تنها ایشان را واجب الاطاعه میدانند.

برادر بزرگوارم. امیدوارم در بیان پاسخ ها موجبات رنجش شما را فراهم نیاورده باشم و اگر چنین کرده ام از شما پوزش می طلبم. در پایان دست شما را از دور به گرمی می فشارم و برای همه امت اسلام اعم از شیعه و سنی از خداوند متعال توفیق و هدایت مسألت میکنم.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سلام.
استاد این تحلیل عربی آیه اولی الامر را از جایی خونید یا عربیتون قوی؟!!
پاسخ:
سلام برادر. از عربی دوره راهنمایی یادم مونده.
پس تحلیل خودتون . دمتون گرم 
۲۴ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۸ مجتبی قاسمی
چرا در مورد جریان فدک فاطمه صدیقه حق ارث بردن را نداشت ولی عایشه حجره ی پیامبر رو (که پیامبر در آنجا دفن شدند برای خودش می دونست) و اجازه ی دفن عمر رو ندادن؟؟
جالبش اینجاست که عایشه فقط یک نهم از یک هشتم را ارث مى برد; زیرا پیامبر هنگام رحلت داراى نُه همسر بود و از این رو یک نهم از یک هشتم حجره مبارکه به عایشه مى رسید و شاید سهم او از آن خانه یک وجب یا کمتر از دو وجب مى شد در حالی که خودشون هم اونجا کنار پیامبر دفن شدند، این چیزی جز دزدی نیست!!...

حدیث معروفی است از پیامبر اسلام(ص) با این مضمون که هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است. این حدیث با الفاظ مختلف در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. 
یک سوال دارم از برادر اهل سنتمون
حضرت فاطمه زهرا معصومه ی عالم با چه کسی بیعت کرد؟ 

یقینا با خلیفه اول و دوم بیعت نکرده 
چون در منابع اهل سنت مانند بخاری آمده
محمدبن اسماعیل بخاری در «صحیح بخاری»(1)، جلد پنجم، صفحه177،‌چاپ بیروت.
با نقل سلسله سندی از عایشه می گوید:
«فوجدت فاطمه علی بن ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت و عاشت بعد النبی سته اشهر، فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابوبکر؛ حضرت زهرا(ع)ابوبکر را به خاطر (ماجرای فدک) ترک کرد و با او صحبت نکرد تا به شهادت رسید، همسرش علی(ع)او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر اجازه نداد تا در تشعیع و تدفین او شرکت کند.»
چگونه ممکن است حضرت زهرا امام زمانش را نشناخته،  از دنیا رود


این بخشی از مناظره علامه امیدی با حفاظ حدیث اهل سنت در عربستان بود
اصل این موضوع رو می توانید جستجو کنید

مخصوصا پاسخ حفاظ اهل سنت

۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۱ سید حسین هاشمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامعلیکم... باسلام خدمت استاد گرامی... من تازه متن های وبلاگ شما رو دیدم... جواب اهل سنت مثل آب خوردنه.... این داداش سنی ما که میگه از نهج البلاغه آورده که امام علی ع درمورد بیعت و غصب خلافت چیزی نگفته، مگه تاحالا خطبه شقشقیه نهج البلغه رو نخونده.. اونجا امام علی ع دقیقا از غصب خلافت میگه.. درضمن هرسوالی از بحث شیعه وسنی هست درخدمتیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی